ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
اینازایناز، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

ایناز و ایلیا 90-92

فقط برای تو مینویسم عزیز دوست داشتنی ایناز جان

سلاااااااااااام عمرم ،همه زندگیمون.  الان که میخوام این متن رو برات بنویسم دو سال و سه ماهته .ایلیا کوچولو رو هم یه بوس محکم کردی از خواب خوش بیدارش کردی  دلم خواست که در مورد خصوصیات شخصی و اخلاقت بنویسم  عزیز دل مامان و بابا تو خیلی خیلی خیلی شیطونی ،خیلی هم بلاچه و با هوش ،. . . .  5 ماهگی :نشستی و بدون کمک و تکیه دادن تعادلت رو حفظ کردی  5و نیم ماهگی :خودت رو با دو تا دستات به سمت جلو کشیدی 6 ماهگی:کاملا چهار دست و پا شدی  6و نیم ماهگی:شروع به چهار دست و پا کردن مخصوص خودت کردی یعنی همون که زانو هات رو زمین نمیگزاشتی و با سرعت میرفتی 10ماهگی از پله تند بالا و پایین میرفتی&nbs...
7 ارديبهشت 1393

دخترم 27 ماهگیت مبارک

سلام بانو ، سلام عشقم خوبي نازنينم ؟ با اين روزهايي كه دارن با عجله ميان و ميرن طوري كه انگار ميخوان آدمها رو هرچه زودتر از خاطرات خوب و بدشون جدا كنند انگار ميخوان زود زود بگذرن تا اگه تلخي هست زمان اثرش رو كمرنگ كنه و اگه شيريني هست زمان اثرش رو عميق تر كنه!!!! و تو كه زودتر از دوران شيرين كودكيت فاصله بگيري مستقل تر عمل كني و بشي بانوي خونه من عشقم ، گاهي كه بغلت ميكنم وقتي به چشماي قشنگت كه تو خواب ريباترن نگاه ميكنم به خودم ميگم قدر اين لحظه رو بدون خيلي زودتر از اونچه كه فكر كني اينطور توي بغلت نمياد و روزي برسه كه سخت دل تنگ ميشي دل تنگ در آغوش كشيدنش بوييدنش زل نزدن به چهره معصوم و كودكانه اش كه آرزو ميكنم اين معصومين اين پ...
7 ارديبهشت 1393

مادر نازنینم

سلام نفس زندگی ام ،همه وجودم  اینو تند و سر بسته مینویسم .اصلا وقتی که یادم میاد خیلی ناراحت میشم  ما وقتی که 10ماهه بودی رفتیم عسلویه یواش یواش لاغر و لاغرتر شدی ،کمی هم مریض شدی که خدارو شکر با دارو خوب شدی . . . . خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت خیلی دوست دارم بخاطر همه چیزای خوبی که بهم دادی بخاطر پدرو مادر مهربونم که همیشه پشت و پناهمند ،بخاطر شوهر عزیزم . . . . علی جانم که همه وقت مانند کوه استوار پشتم بود و بهم ارامش میداد و بخاطر سلامتی که دوباره به پاره تنم بر گردوندی ،تمام زندگیمو روشن کردی . . . . . خدایا شکرت بهترین راه تشکر از خدا روزی کودکی میخواست متولد بشه و پا به این دنیای پو...
4 ارديبهشت 1393

قشنگترین روزای زندگی مامان وبابا. . . تولد ایناز قند عسلم

سلام جیگرم .ایناز کوچولوی مامان و بابا تولدت مبارک .تو زیباترین هدیه خدایی.خدای مهربونم شکرت که این دختر کوچولو رو بهمون دادی.قند عسلم. شنبه ساعت 7صبح در بیماستان سینا اصفهان به دنبا اومدی و چشم به این دنیا گشودی.دو چشم مشکی که وقتی داشتم به هوش می اومدم بغل مامانجونت با این دو تا چشم نگام کردی .هیچ وقت این صحنه رو یادم نمیره گلم.تو نفس مایی.باباییت خیلی هیجان داشت که ببیندت و بغلت کنه..حس مادری خیلی حس قشنگیه نمیدونم چطور بیانش کتم . یک ساعت بعد از به دنیا اومدنت       ...
4 ارديبهشت 1393

جشن چهل روزگی ایناز با عمو مهربان

ایناز خانوم روز چهل اش جشن پتروشیمی تبریز دعوت شدیم که علی لهراسبی و عمو مهربان بودنن .چون کوچکترین عضو حاضر در جشن بود با همه عکس انداخت ولی فایل هبچ کدوم رو بجز این نداشتم . جشن چلگی ایلیا هم جشن پتروشیمی در شیرینو بود که با قلقلی و عبدلی و بهنام صفوی عکس داری ولی باز. . .   . .      ...
4 ارديبهشت 1393

سفر کیش بهمن 91

   ایناز کوچولو و مامان ، بابا . . . .   از خرید خسته شده بودی .بابایی بردت بالا ،کیف میکردی از این طوطی اصلا نترسیدی گلم    چه نگاه عمیقی به دریا داری   داری خودت رو لوس میکنی     هنوز پاهات سفت نشده زودی میافتی  اخر مسافرت پای ب هنه دویدی وسط خیابون      ...
2 ارديبهشت 1393